to knead, to massage, to rub, to rub down
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بهآرامی عضلات پشتش را ماساژ داد.
she gently kneaded the muscles in his back.
پلکش را بهآرامی ماساژ داد.
She gently massaged her eyewinker.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ماساژ دادن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ماساژ دادن